دانلود رمان بازی pdf از نگار_ق

دانلود رمان بازی pdf از نگار_ق

دانلود رمان بازی pdf از نگار_ق

برای اندروید و کامپیوتر 

ژانر : عاشقانه،درام

خلاصه رمان بازی

-مامان؟

بچه‌ها بازيم نمي‌دن… مادر جلوش زانو زد تا هم قدش شه. اشك‌هاش رو پاك كرد و

با صورتي كه انگار از جواني پير بود، گفت: -كاش بزرگم كه مي‌شي بازيت ندن مامان..

قسمتی از رمان

حالا تا طبقه‌ي هفت چطور مي‌رفتم كه جلب توجه نكنه؟

به راه پله‌ها نگاه كردم. سر و صدا مي‌شد؟

بعد به آسانسور… آب دهانم رو قورت دادم. لعنتي از اين آسانسور مسخره مي‌ترسيدم.

كفش‌هام رو در آوردم و راه پله‌ها رو پيش رفتم.

توي طبقه‌ي اول بودم كه صداي در واحد ٢ رو شنيدم، ترسيده و هول كرده در آسانسور رو باز كردم، داخلش پريدم و طبقه‌ي ٧ رو زدم.

تا خود طبقه‌ي هفت هرچي صلوات و سوره بلد بودم، خوندم. مثل هر بار عرق كرده بودم، به هن و هن افتاده بودم، دست و پام يخ كرده بود…

بابا هر بار با خنده ترسو خطابم مي‌كرد، اما من ترسو نبودم…

ولي اين اتاق، واقعا اذيتم مي‌كرد… ترسش فرق داشت ولي… كسي منظورمو نمي‌فهميد.

به محض ايستادن آسانسور خودمو بي نفس بيرون پرتاب كردم.

به سرفه افتاده بودم.

جلوي دهنم رو گرفتم تا صدايي خارج نشه و آروم در زدم.

كيا كه در رو باز كرد خودم رو توي خونه انداختم، فوري در رو بستم و سرفه‌هام رو رها كردم.

كيا متعجب پشتم زد و گفت:

-چي شدي؟

بريده بريده، بين سرفه‌هام گفتم:

-با… آسانسور… اومدم.

-با پله بياي بايد اين شكلي شي‌ها، خوبي؟

-نفسم… گرفت.

-از استرسه. گفتم كه كسي نمي‌فهمه.

بيخيال توضيح بيش‌تر شدم كه با خنده گفت:

-با روپوش مدرسه اومدي؟

-مامان نذاشت مانتو بپوشم.

-در بيار، بيا بشين. خفه شدي كه از سرفه جوجه.

 

قیمت۳۳۰۰۰

 

امتیاز این رمان چند ستاره است ؟

امتیاز کل : 3 / 5. تعداد رای : 5

نظرهای کاربران

اولین نظر را در مورد این آهنگ شما ارسال کنین