دانلود رمان پتریکور از زهرا فضلی pdf

دانلود رمان پتریکور از زهرا فضلی pdf
برای اندروید و کامپیوتر
ژانر : عاشقانه
خلاصه رمان پتریکور
روایت زندگی هنرپیشه و بازیگر معروفی به نام عماد عابد است.
مردی که در حرفهی شغلی خود بسیار موفق است؛ اما هیچکس از روی تاریک او خبر ندارد.
اتفاقی، با دختری کم سن و سال تصادف میکند.
دختری به نام نیلوفر که از خانه فرار کرده و به خاطره زیبایی بیش از حدش عماد او را رها نمیکند.
به مدت شش سال صیغهی هم میشوند و عماد او را در خانهاش زندانی میکند.
تا جایی میرسد که به دست دشمن او، عکس های خصوصیاش با نیلوفر پخش میشود.
نیلوفر که عاشقانه عماد را دوست دارد تصمیم به جدایی میگیرد اما تازه با روی سیاه عماد آشنا میشود و میفهمد که…
قسمتی از رمان
-من نیلوفرم.
چشمان اشکی اش پر از شوق می شود و جلوتر می آید و در آغوشم می کشد.
تقریبا هم قدیم و هیکل مناسب و ترکه ای دارد که برای سن و سال او بسیار عالیست.
مرا آنچنان به خودش می فشارد که بدن سرد و یخ زده ام کمی گرم می شود و
برای اینکه در ذوقش نزده باشم، من هم در آغوشش می کشم.
اشک میریزد و چیز هایی را زیر لب زمزمه می کند.
زیاد متوجه ی حرف هایش نمی شوم و فقط زمزمه ی آرام زهرا جان هایی که می گوید به گوشم می رسد.
دلم برای زجه های درناکش می سوزد و اشک های من هم می چکد.
مرد جوانی که همراهش بود دست روی شانه اش می گذارد و او را به عقب می کشد.
-بسه مامان جان، دوباره فشارت میره بالا.
اشک های چشمانش را پاک می کند و دوباره ملتمس دستانم را در بر می گیرد.
-تورو خدا بریم یه جا من بتونم باهات حرف بزنم.
نمی توانم در برابر التماس چشمانش مقاومت کنم.
نگاه مستاصلم روی آژانسی که منتظر مانده را می بیند و با اشاره ای به پسرش او را نزد راننده می فرستد.
-دایان باهاش حساب می کنه، نگران برگشت نباش، ما میرسونیمت.
نمیدانم چطور اعتماد می کنم و همراهش سوار ماشینشان می شوم.
او هم کنارم روی صندلی عقب می نشیند و برای یک لحظه هم دستانم را رها نمی کند.
پسرش هم بعد حساب کردن آژانس و دادن پاکتی به نگهبان، سوار ماشین می شود.
هوا رو به تاریکی می رود و من حسابی نگران می شوم.
– خانم میشه لطفا سمت تهران بریم؟! هوا داره تاریک می شه و من باید برم خونه، تو راه می تونیم حرف بزنیم.
نگاه زن غمگین می شود.
قیمت۳۶۰۰۰