دانلود رمان میکائیل pdf از پرستو اسحقی

دانلود رمان میکائیل pdf از پرستو اسحقی

دانلود رمان میکائیل pdf از پرستو اسحقی

برای اندروید و کامپیوتر 

ژانر : عاشقانه،بزرگسال

خلاصه رمان میکائیل

با قدم هایی لرزان و خسته؛ تلوتلو خوران از پله ها بالا رفت و دستگیره را پایین کشید و داخل شد.

او زنی که روی تخت با لباس خوابی که بود و نبودش هیچ فرقی نداشت را میپرستید. با تیرکشیدن شقیقه‌اش،

انگشتانش را به پیشانیاش فشرد و قدم به قدم نزدیک تخت شد. لباس کاریاش را از تنش درآورد و چهار دست و پا

روی تخت خزید. موهای کوتاه همسرش را نوازش کرد و انگشتان زخمیاش را روی استخوان گونه‌اش کشید و

گوشه‌ی لبش بالا رفت.

قسمتی از رمان

سلام عزیزم نگرانت شدم کجا موندی پس!؟

وسیله هایش را روی میز گذاشت و مانتو را از تنش بیرون کشید.

اخم میان ابروهای میکائیل بخاطر نیم تنه ای که نافش را به نمایش گذاشته بود را دید و به روی خود نیاورد.

-ترافیک بود…..ده. دقیقه دوش میگیرم بعد آماده بشیم بریم!!

لباست چرا…
میان حرف میکائیل پرید و دستانش را بالا آورد. -همسر عزیزم هر روز قرار در مورد لباس بامن بحث بکنی؟

مگه وقتی انتخابم ،کردی همین شکلی نبودم؟

خب بودی که بودی…..ولی روز به روز بدتر میشی!

شراره پدر من آبرو داره….. حاجی اینجوری ببینتت سکته مبکنه!!

چشمانش را در حدقه چرخاند و بدون اینکه جوابش را بدهد وارد حمام شد.

سریع دوش کوتاهی گرفت و حوله را پوشید و بیرون آمد.

میکائیل هنوز سرجایش نشسته بود و سرش را میان دستانش گرفته بود.

برای اینکه بحث شان باعث قهر نشود جلو رفت و دست روی شانه اش فشرد.

عزیزم

چشمانش کاسه ی خون بود نگاه خسته اش شراره را در بر گرفت و از جای بلندشد.

جانم

خنده دلبرانه ای کرد و مچ دستش را میان انگشتانش گرفت و بسوی اتاق کشید.

تو واسم لباس انتخاب بكن!!

کمد را باز کرد و به لباس ها چشم دوخت!!

همه ی لباس هایش باز بود…. اما میان بد و بدتر؛ ناچارا بد را انتخاب کرد.

-میگم این سرهمی سرخآبیت رو بپوش…..بعد مانتوی بلند سفیدت رو….!!

 

 

قیمت۳۱۰۰۰

امتیاز این رمان چند ستاره است ؟

امتیاز کل : 5 / 5. تعداد رای : 4

نظرهای کاربران

اولین نظر را در مورد این آهنگ شما ارسال کنین