دانلود رمان اسیر درون از خانومی

دانلود رمان اسیر درون  از خانومی

دانلود رمان اسیر درون از خانومی

ژانر : عاشقانه،اجتماعی،معمایی،روانشناسی

خلاصه رمان اسیر درون

سونیا صدف تبار ، کارگزار بورس اوراق بهادار است . او در انجام وظایفش بسیار مقرراتی عمل میکند اما پیشنهاد کاوه معماران

دردسر عظیمی برای او بوجود می اورد و این چالشی ست بزرگ میان عشق و وظیفه..

دانلود رمان شیفته ی او

دانلود رمان هبت و عشق

دانلود رمان رعیت ارباب زاده

 

بخشی از رمان

امروز از آن جمعه های لعنتی ست ، همان ها که انگار با زمان هم سر جنگ دارند ، الحق که

مقاومتشان ستودنیست ، چرا که برای تمام نشدن ،حتی با عقربه های ساعت هم دست به یقه

شده اند و در این بین ، انسان هیچ چاره ای جز سرگرم کردن خودش ندارد ….

نیم ساعتی هست که روی کاناپه تپل و پفکی خودم ، دراز کشیده ام ، چشمهایم روی قاب عکس

مامان و بابا میخ شده است ، پوزخندی روی لبم نقش بست ….. چرا در این عکس دو نفره هم

اثری از من نیست ؟

یعنی چه کسی این عکس بسیار خندان را ، آنهم بدون حضور من ! از آنها گرفته است ؟

بابا دستش را دور شانه مادرم حلقه کرده و او هم سرش به سمت شانه های پدرجان متمایل است

 در پشت چهره شادشان انگار هیچ غمی وجود ندارد ،گویی در این دنیای دو نفره ، فقط من ! یک

موجود اضافی و بی مصرفم که اگر هم نباشم ،خللی در چرخه زندگیشان وارد نمیشود …..

آهی از سر سوز ،کشیدم ، دوباره سردردم شروع شده بود ، با دست شقیقه هایم را ماساژ دادم اما

فایده ای نداشت ، طبق عادت همیشگی ،گوشت بین انگشت شصت و اشاره ام را گاز گرفتم

تاکمی آرام بگیرم ….صدای آلارم گوشی ، توجه ام را به خود جلب کرد ، دکمه “snooze ” را زدم

و با خود فکر کردم اگر یاد اوری نمی شد ، باز هم به خاطر می آوردم که امروز مهمان دارم ؟

البته نوشین که غریبه محسوب نمی شد ، هفته ای هفت روز را در خانه خاموش من ،پلاس بود ،

امروز هم به رسم تمام روزهای کسالت اورم ، از او خواسته بودم کنارم باشد و طبق معمول همیشه

با کمال میل قبول کرده بود .

سلانه سلانه، به سمت آشپزخانه رفتم ، دست به سیاه و سفید نزده بودم ،چای ساز را روشن

کردم که ناگهان صدای زنگ ایفون میخکوبم کرد !

نوشین ورپریده همیشه مانند جن سر می رسید ،عیبی ندارد…چه بهتر ! به بهانه سر دردم حسابی

از خودش کار می کشیدم ، با این فکر خبیثانه ، لبخندی شیطنت امیز روی لبهایم نقش بست ….

نگاهی به آینه قدی ام انداختم ، چهره سرد و بی آرایشم فقط دو دندان نیش کم داشت تا شبیه

خون اشام ها به نظر برسم ! گرچه نوشین معتقد بود که خیلی به ” الینا گیلبرت” شبیه هستم ،

همان دختری که در سریال خاطرات یک خون اشام *، دو برادر برسرش به جان هم افتاده بودند ،

 

امتیاز این رمان چند ستاره است ؟

امتیاز کل : 0 / 5. تعداد رای : 0

نظرهای کاربران

اولین نظر را در مورد این آهنگ شما ارسال کنین