دانلود رمان حامی از مریم روح پرور

دانلود رمان حامی  از مریم روح پرور

دانلود رمان حامی از مریم روح پرور

ژانر :عاشقانه،اجتماعی

خلاصه رمان حامی

سپنتا پناهی دختری که برای تحصیل به فرانسه رفته و دور از چشم خانواده اش صیغه یک جوان ایرانی می شود و از او باردار،

ولی پسر معتاد است و سپنتا که امنیت جانی ندارد به ایران فرار می کند و در بدو ورود با راننده تاکسی برخورد می کند

که به سپنتا قول کمک می دهد که برایش نقش همسرش را بازی کند

دانلود رمان حسابدار زیبا 

دانلود رمان چند درجه بالاتر از غرور

بخشی از رمان

سر ساعت ده سپنتا بیرون هتل رفت و همان لحظه بهراد با ماشین زردش پیدایش شد. دختر در دلش گفت:

واقعا که خوش قولی. ماشین جلوی پایش ترمز زد وسپنتا این بار درجلو را باز کرد ونشست.

هنوز در را نبسته بود که بهراد سلام کرد. در را بست و نگاهش کرد: -سلام -منتظر نشدی ک؟

-نه تازه اومدم بیرون. بهراد سر تکان داد و ماشین را به حرکت در آورد. دختر حال بهتر قیافه بهراد را می دید.

پوست سبزه ای داشت و کمی ته ریش. قیافه جذاب و کاملا امروزی داشت البته اگر کمی تغییرات داده میشد.

بهراد دنده را عوض کرد الان کجا برم؟ برو بانک… بهراد باز سر تکان داد و بعد از چند دقیقه جلوی بانک مورد نظر ایستاد.

سپنتا به بهراد گفت که با او به بانک برود… در بانک روی به روی کارمند بانک نشست و دفترچه حسابش را رو میز گذاشت…

-میخوام واسه حسابم یه کارت صادر کنید یه مقدارم پول نقدم میخوام. _چقدر تو حسابتونه؟

-دقیق نمیدونم شاید دو سه میلیون. مرد دفترچه را باز کرد و اطلاعات را بررسی کرد و بعد چند لحظه گفت:

الان توی حسابتون صد و پنجاه میلیونه. بهراد چشمانش گرد شد اما سپنتا پوز خند زد می دانست کار پدرش است

در این پنج سال حسابش را پر می کرده علاوه بر اینکه در فرانسه برایش پول میفرستاد.

-پس دو میلیون تراول بهم بدید با یه کارت. مرد شروع کرد به کار کردن و سپنتا نگاه به بهراد کرد.

-نمیخوای به نامزدت بگی میخوای کمکم کنی؟ نامزدمو خیلی کم میبینم وقتی هم میبینم پیش خانوادشه اصلا نمیشه حرف زد.

دختر لبش را جلو داد… _نه به اون شوریه شور نه به اون بی نمکی. نه به خانواده نامزد تو که

دخترشونو کردن تو قوطی کبریت نه به بابای من که منو فرستاد فرانسه تکو تنها. -دوس نداشتی بری؟

نه زیاد دوست داشتم همینجا درس بخونم، یه سوال؟  _بپرس. – شما دوتا چجوری با هم آشنا میشید یعنی چجوری از هم شناخت پیدا می کنید؟!

بهراد پوزخند زد -سه پنج تا خانم این کارای جلف مال شوما بچه سوسولاس ما احتیاج به آشنایی نداریم یه نامزدی

بعدشم یه عروسی تمام. سپنتا اخم کرد: اولا یک بار دیگه اسم منو مسخره کنی خودت میدونی دوما مگه دوره قاجاره اینجور ازدواجا،

سوما الان همه قبل از ازدواج نامزد میکنن تا از هم شناخت پیدا کنن چه ربطی به بچه سوسول داره؟!

قیمت۲۶۰۰۰

 

امتیاز این رمان چند ستاره است ؟

امتیاز کل : 1 / 5. تعداد رای : 1

نظرهای کاربران

اولین نظر را در مورد این آهنگ شما ارسال کنین