دانلود رمان اتانازی از م_مطلق

دانلود رمان اتانازی  از م_مطلق

دانلود رمان اتانازی از م_مطلق

 ژانر : عاشقانه،طنز

خلاصه رمان اتانازی

نعنا یک دختر به شدت سرد و متفاوته که با وجود خانواده داشتنش هیچوقت از اون‌ها بهره نبرده. حالا با مرگ صدراالدین خیزان خیلی اتفاق ها میوفته،

مخصوصا که دیار چهل ساله، نعنای بزرگ شده‌ی متفاوت رو می‌بینه اما این کل ماجرا نیست!

دانلود رمان قرار ما زیر درخت توت

دانلود رمان سایه گناه

 

بخشی از رمان

صدای چرخ کامیون به گوشم می رسید. استکان کمرباریکم که لبالب پر از

چای بود را به دو هورت باال کشیدم. به سمت در حجره به راه افتادم و میانه ی راه کت مخمل مشکیام را روی شانه انداختم.

-رئیس! رئیـــــــــــس!

زیر لب برای اصغری زمزمه کردم:

– ای زهرمار با اون صدای نکره ات!

و بعد خطاب به او بلند گفتم:

-چه مرگته؟!

نفس نفس زنان به سمت من آمد. به من که رسید، خم شد و دست بر سر

زانو هایش زد. سعی کرد نفسهای عمیق بکشید تا بتواند حرفش را ب زند. بعد از دو دقیقه، گفت:

– رئیس بارا خیلی خرابی توش داره!

بینی ام را بالا کشیدم. آفتاب سر تابستان داشت موهای بستهام را می سوزاند! کوچک شماردمش و آرام گفتم:

– خرابی هاشو بذار واسه آبمیوه فروشا. امروز نیان، فردا نیان، پس فردا دم و

کلاهشون اینجاست! بگو ناصر و یدالله برن بارا رو تحویل بگیرن. صافیش هم  درست کن بزن.

او چشمی گفت و با دو پای بی قرار، از من دور شد. شانه ام را برای تنظیم کت

روی دوشم بالا انداختم. آرام به سمت بار هندوانه قدم برداشتم. اصغری تخم

هندوانه خوب و بد بود! باید خودش را میفرستادم باالا تا خر ابیها را جدا کند و پایین بیاورد.

دست به کمر داشتم بار و بچه هایی که بار را خالی می کردند را نگاه می کردم

که احساس کردم کسی نزدیک من ایستاده بود.

رویم را ترش کردم و با گفتن نچ به رانندهی خاور نگاه انداختم.

امتیاز این رمان چند ستاره است ؟

امتیاز کل : 0 / 5. تعداد رای : 0

نظرهای کاربران

اولین نظر را در مورد این آهنگ شما ارسال کنین