دانلود رمان به من نگو ببعی از ریحانه و مبینا آصفی

دانلود رمان به من نگو ببعی از ریحانه و مبینا آصفی
ژانر : عاشقانه،طنز،دانشجویی
خلاصه رمان به من نگو ببعی
استاد شهرزاد فرهمند، که بعد از سالها تلاش و درس خوندن و جهشی زدن های پی در پی ؛ در سن ۲۵ سالگی موفق به کسب ارشد
دامپزشکی شده. با ورود به دانشگاه جدیدی برای تدریس و آشنا شدنش با دانشجوی تخس و شیطونش به اسم
رادمان ملکی اتفاقاتی براش میوفته که تا به حال بهش فکر هم نکرده!
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان جگوار
دانلود رمان چند درجه بالاتر از غرور
بخشی از رمان
یکمی مضطرب بودم…به هرحال اولین قرارم برای کار بود و میترسیدم خوب پیش نره.
دستامو توی هم گره دادم و به در قهوهای رنگ رو به روم چشم دوختم.
اگه بگن تجربهام کمه چی؟ اگه بگن مناسب این کار نیستم؟ اگه…
کلی اگه های بیخود توی سرم میچرخید.
هوف حالا دنیا که به اخر نمیرسه!
یه نفس عمیق کشیدم و اروم در زدم…
بعد چند ثانیه بفرماییدی گفته شد
اروم در و باز کردم و با قدم های شمرده ای
داخل رفتم پسرجوونی پاهاشو روی میز گذاشته بود و مشغول جویدن ته خودکار گوشه لبش بود باتعجب ابروهام پرید بالا بعد مکثی با شَک پرسیدم :
+اقای سبحانی؟
دانلود رایگان رمان به من نگو ببعی ریحانه و مبینا آصفی
حرفی نزد و نگاه اسکن وارانه ای بهم انداخت
وا…
دوباره حرفمو با جدیت بیشتر تکرار کردم
+اقای سبحانی شما هستید؟
انگار که کارش از شناسایی من تموم شده بود که لبخند کوچیکی زد و از جاش بلند شد سرفه ای برای باز کردن صداش کرد و
باهمون لبخند رو لبش که دندونای ردیف سفیدشو نمایش میداد گفت
_بله خودم هستم بفرمایید
چه عجب!فکر کردم مشکلی چیزی داره!این چه جور استادیه دیگه
+فرهمند هستم دیشب باهم صحبت کرده بودیم تلفنی.
دستشو کرد تو جیب شلوارش و بافکر گفت
_درسته، خانوم فرهمند عزیز ببخشید که به جا نیاوردم بفرمایید بشینید