دانلود رمان توبه گرگ   

دانلود رمان توبه گرگ   

دانلود رمان توبه گرگ   

برای اندروید ،آیفون و تبلت 

توسط: پگاه مرادی

سبک رمان: عاشقانه

چکیده ای از رمان توبه گرگ

داستان فوق العاده جذابی از زندگی زنی به نام لیلی که از همسر خود طلاق گرفته و دختر کوچکی به نام لیا دارد

که یک روز در مهد کودک با فرزند مردی به نام فرزاد، این دو با هم دعوا می کنند و از این طریق لیلی و فرزاد با هم آشنا می شوند که …

داستانی سراسر عشق و هیجان ،در این داستان توبه گرگ عشق است نه مرگ …

دانلود رمان خون بس

دانلود رمان چند درجه بالاتر از غرور

بخشی از رمان

صدای خنده و شادی دختر ها لبخند کمرنگی روی لب های مرد نشاند . با خود فکر کرد انگار که از زندان آزاد شده باشند .

هرکس آن ها را می دید که با خنده و شادی از مدرسه خارج می شدند با خودش چنین فکری را می کرد .

عجب دنیای بود ، دنیای کودکی ! تنه اش را از ماشین جدا کرد و برای دخترش دست تکان داد .

نیکی با دیدن پدرش از خود بی خود شد و دوان دوان به سویش دوید ، فرزاد دست هایش را باز کرد و تن کوچک و نهیف نیکی را در بر گرفت.

دختر بابا چطوره ؟

نیکی هنوز از راه نرسیده کیف آبی رنگش از دستش سر خورد . با این حال خودش را از تک و تا نینداخت غر غر کنان گفت :

بد بد بد . یه دختره هست تو کلاسمون ، بابا خوب ؟

فرزاد نفس عمیق کشید ..

خب ؟

نیکی داندان قروچه رفت و سرتق پاسخ داد :

خیلی بی ادبه . دوس دارم بزنمش !

سینا سرش را از داخل ماشین بیرون آورد گفت :

عشق عمو بپر بالا. بعدا خودم میام پدر این دختره رو در میارم خب ؟

فرزاد گونه ی سفید نیکی را نوازش کرد.

دانلود رمان توبه گرگ پگاه مرادی

هنوزهیچی نشده روز اولی با همه دعوا کردی ؟ نیکی به حالت قهر سوار ماشین شد و در را محکم بست . در همان حال جیغ جیغ کنان گفت :

تقصیر من چیه ؟ دست چپه هي به من میگه برو کنار . خب منم دست راستم بابا! چقدر برم کنار؟

فرزاد در عقب ماشین را باز کرد و کیف دخترک را کنارش گذاشت . نیکی کم طاقت مقنعه ی سفیدش را که

با لکه های شکلات آغشته شده بود را از سر در آورد . موهای طلایی رنگش به هر سو هدایت شدند.

سینا خندید به عقب برگشت .

حالا اینقدر حرص نخور عشقم . اصلا چرا به معلمت نگفتی جاتو عوض کنه ؟

نیکی لب های صورتی رنگش را باریک کرد و به سوی سینا خم شد ،

-تقصیر خانوم معلم شد . میگه شماها هم قدین !

فرزاد ماشین را روشن کرد . اخم کمرنگی میان ابروهایش نشاند . و ماشین را به حرکت در آورد در همان حال گفت :

 

 

امتیاز این رمان چند ستاره است ؟

امتیاز کل : 5 / 5. تعداد رای : 1

نظرهای کاربران