دانلود رمان لحظه ها تب دارند از آسمان اصغرزاده

دانلود رمان لحظه ها تب دارند از آسمان اصغرزاده
ژانر : عاشقانه،همخونه ای،هیجانی
خلاصه رمان لحظه ها تب دارند
ماه تاب، دختری که بخاطر وضعیت بدِ مالیشون و پول عمل خواهر زاده اش شرط هم خانه شدن با برادر صمیمی ترین
دوست اش را که عشقش را خیلی وقت است در دل دارد را قبول می کند.. پسری که یک راز درد آلود در گذشته اش
باعث این ازدواج صوری شده، کم کم دل می بندد بـه هم خانه اش اما سایه ی سیاه گذشته روی زندگی اش چنباته انداخته و..
•همیشه که قرار نیست کسی که می آید ماندنی باشد، گاهی یکی می آید و با رفتن اش به تو می گوید
مسیر آمده ات اشتباه است، راه درست را دریاب!•
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان خون بس
دانلود رمان ویکار
بخشی از رمان
زنگ در استر خفته اش را بیدار کرد، آب دهانش را به زحمت قورت داد و با کشیدن نفسی عمیق سمت در رفت و از چشمی نگاه کرد.
با دیدن الیسا نفسش را به بیرون فوت کرد و در را گشود.
الیسا با نیش باز در حالی که چشم هایش را گرد کرد بود گفت:
-سلام بر بانوی پر اظطراب!
ماهتاب با حرص نیشگونی از بازوی الیسا گرفت و گفت:
-گمشو تو، نیومده شروع کرد!
الیسا که عادت داشت به رفتار های دوستش فقط چشم غره ای نثارش کرد و داخل شد.
رمان رایگان لحظه ها تب دارند آسمان اصغرزاده
همین که روی کاناپه نشست ماهتاب هم خودش را کنار او ولو کرد و گفت:
-خب!
الیسا که قصد اذیت کردن او را داشت با لحنی خونسرد گفت:
-خب که خب!
ماهتاب که نزدیک بود از عصبانیت داد بزند گفت:
-الیسا تورو جون مادرت ادا نده، میبینی که حالمو، بگو چی شد!
الیسا که متوجه حال بد او شده بود شالش را از سرش برداشت و گفت:
-ارمیا گفت اومدنش خونتون درست نیست، بعد از ظهر ساعت هفت برو پارک.. اونجا منتظرته!