دانلود رمان کینه کش از راز انصاری

دانلود رمان کینه کش از راز انصاری
ژانر : عاشقانه،هیجانی
خلاصه رمان کینه کش
سالها پیش، نامزدم که ازش یه جنین دو ماهه باردار بودم، قبل عقدمون کشته شد…
هیچکس به جز آذرخش نمی دونست من باردارم و بعد از چهلم برادرش، عقدم کرد تا بچه ام حلال
زاده باشه… سر سفره عقد شرط گذاشت که بعد از هفت ساله شدنِ بچه، منو طلاقم میده و برادر
زاده اش رو تنهایی بزرگ میکنه…اما حالا..
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان توتیای چشمم
دانلود رمان گونش
دانلود رمان مرگ خورشید
بخشی از رمان
دختر آب دهانش را قورت داد و دو خانم زیر بغل اش را گرفتند و کمکش کردند تا وارد گالری بزرگ فرش شود.
مهرو خاک روی لباسش را تکاند و موبایل اش را بیرون کشید تا با مادرش تماس بگیرد. سرگیجه داشت و می ترسید پیاده به خانه برگردد.
ناگهان با یادآوری رستوران و سر آشپز غرغرویش محکم بر پیشانی اش کوبید. آذرخش قبل از رفتن به اتاق مخصوصش،
به یکی از کارمندانش سپرد تا برای دخترک و زنان همراهش نوشیدنی ببرند.
وارد اتاق مخصوصش شد وکت اش را از تن بیرون کشید. بر روی صندلی چرم لم داد و شقیقه هایش را فشرد.
از صبح به خاطر تماس بد موقعی که با او برقرار کرده بودند، سر درد شدیدی گرفته بود. پوفی کشید و
خودش را با برگه های مقابلش سرگرم کرد. نیم ساعتی گذشت اما سردرد اش نه تنها بهتر نشده بود،
رمان کینه کش راز انصاری
که بدتر شد. کشو میز را گشود و قرص مسکنی از ورق بیرون کشید. تقه ای به در اتاقش خورد که با صدایی رسا و محکم بفرمایید گفت.
افسون…مادر مهرو و مادرش وارد اتاق شدند… ابروان آذرخش به هم گره خوردند: بفرمایید… مشکلی پیش اومده!؟
مهرو در صورت مرد جوان دقیق شد و دست دخترش را فشرد: _سلام… اومدم ازتون تشکر کنم به خاطر اینکه دخترم
رو آوردین توی فرش فروشی تون تا من بیام. چقدر این صدا برای آذرخش آشنا بود!! نه تنها صدای زن رو به رویش
که حتی چهره اش هم انگار غریبه نبود. بیخیال درگیری های ذهنی اش سر تکان داد: خواهش میکنم!