دانلود رمان تا کجا با منی رفیق از فاطمه پور وکیلی

دانلود رمان تا کجا با منی رفیق  از فاطمه پور وکیلی

دانلود رمان تا کجا با منی رفیق از فاطمه پور وکیلی

 ژانر : عاشقانه،معمایی

خلاصه رمان تا کجا با منی رفیق

رمان درباره دختری۲۳ساله به اسم نازیلااست که باپدرش زندگی میکنه. ازاونجایی که خیلی تنبل وفقط آرزوکردن بلده و

نه تلاش کردن، پدرش مجبورش میکنه که بره شرکت پسرعموش کار کنه.

ولی این کل داستان نیست و اتفاقاتی

میافته که اصلا انتظارشونو نداشت و نه حتی انتظار همچین رفتاری از خودش رو..

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان حاملگی اجباری

دانلود رمان عروسک ارباب

 

بخشی از رمان

واقعا چرا؟ خدایا چرا؟ من مگه چی کم گذاشتم؟ حداقل عاشق که بودم ، اونم خیلی زیادآخه انصافه؟ اینجوری گفت تا کجا

با منی؟! اینجوری باهم عهد عشق و وفاداری بستیم؟! الان باید مرگ رابطه ی عاشقانه و احساسمو با چشمای خودم ببینم ؟

اونم کجا؟! پاتوق من و اون؟! از این مسخره تر هم هست؟ دارم داغون میشم.. کاش از خواب بیدار شم و این کابوس تموم

شه.. ولی همه چی خیلی واقعیه

وایییی بابااااا!!!! چه اصراریه اخه؟! کی گفته همه باید کار کنن؟ واقعا چطور دلت میاد تنها دخترتو وادار به انجام کاری کنی که

دوسش نداره؟! انصافت کجا رفته آخه آقای علمی؟! من هنوز

تموم شد؟! تا صبحم اینارو بگی من قانع نمیشم دختر جان! چه کاری بهتر از این؟ هم شناسه هم قابل اعتماد، سابقه هم برات

حساب میشه. فکر میکنی تو این دوره زمونه کار ریخته و فراوونه؟! نه عزیز دلم، همینم که تو محلش نمیدی خیلیا تو

حسرتشن مخصوصا اگر سرپرست خانوار باشی و

رمان تا کجا با منی رفیق فاطمه پور وکیلی

قربون آدم چیز فهم ! سرپرست خانوار فرمودید درست؟ بنده نازیلا علمی با این فیس و افاده کجام سرپرست خانواره؟!

خدارو صد هزار مرتبه شکر بابا دارم فیلسوف ، عین یه تیکه جواهر ، خدا نکنه من سرپرست بشم اصلا غلط میکنم که بشم ،

اتفاقا خودتم میدونی چون به درس علاقه نداری و الان یک ساله که داری درجا میزنی و سال اخر دانشگاهتو هی طولانیش

کردی من مجبورت کردم بری سر کار وگرنه قدمت رو جفت چشمام، بشین تو خونه درس بخون و ارتقای مدرک بده، نامردم اگر

بذارم بری سرکار تا وقتی شغل مطابق رشته و حرفتو پیدا نکرده باشی.. ولی در حال حاضر هم من میدونم هم تو، که معلوم

نیست کی مدرک بگیری و اصلا هم تو فکر کنکور ارشد نیستی و فقط داری جوونیتو هدر میدی.

بابا تو به تفریح کردن میگی هدر دادن جوونی؟ دستت درد نکنه . وقتی یه آدمی با سطح سواد و تجربه ی شما اینو بگه دیگه

وای به حال بقیه.

بغ کردم و با لب و لوچه ی آویزون نشستم روی کاناپه ی شتری رنگ هال، بابا که هیچوقت دل غصه خوردن و اشک ریختن منو

نداشت سریع اومد سمتم و کنارم نشست و دستشو انداخت روی شونم..

امتیاز این رمان چند ستاره است ؟

امتیاز کل : 0 / 5. تعداد رای : 0

نظرهای کاربران

اولین نظر را در مورد این آهنگ شما ارسال کنین