دانلود رمان دنیای تبعیض از زینب ۸۲۸۸

دانلود رمان دنیای تبعیض از زینب ۸۲۸۸
ژانر : عاشقانه،اجتماعی
خلاصه رمان دنیای تبعیض
سرم را بالا آوردم و با رضا و رز چشم در چشم شدم. مانتوی قرمز و شال قرمز جیغش چشمم را آزرد.
روی مبل کرمی رنگ دو نفره کنار رضا نشسته بود و روی خیارش نمک میپاشید.
رضا شاکی به من خیره شد:
رضا- علیک سلام! تا الان کجا بودی؟
سرم را پایین انداختم و سلام کردم.
– سلام داداش، با دوستم دنبال کتاب میگشتیم زمان از دستمون در رفت.
رز خیار را به سمت رضا گرفت.
رضا با اخم و تَخم گفت:
– دیگه تکرار نشه!
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان تن پوشی از هوس
دانلود رمان خون بس
بخشی از رمان
دروغ چرا؟ قلبم شکست!
قلبم هر روز و هر ساعت در حال شکستن بود. بار چندم بود که قلبم و غرورم همزمان میشکستند؟
در اتاق را بستم و چادرم را از سر برداشتم، درکشان نمیکردم.
مگر درس خواندن من چه لطمهای به آنها میزد؟ خیلی تفریح میکردم و اجازهی بیرون رفتن با دوستهایم را داشتم و
حالا اینگونه محدودترم میکردند و میخواستند مانع درس خواندنم بشوند؟!
راستی گفتم دوست! کدام دوست؟ مگر غیر از ترانه که چند صباح دیگر از اینجا به کرج میرفت، کسی بود؟!
آخر چه کسی میتوانست مرا با این حجم از محدودیتهای خانوادهام تحمل کند؟ قطعا هیچکس!
من هم صبری داشتم، صبر ایوب! در این خانواده زندگی کردن کار هرکسی نبود!
رمان دنیای تبعیض زینب ۸۲۸۸
لباسهایم را عوض کردم، از کمد قدیمی و قهوهای رنگ گوشهی اتاق کتابی از میان انبوه کتابهای درسیام بیرون کشیدم.
تمام حرفهایی که درمورد این کتاب شنیده بودم را از یک گوش شنیده و از گوش دیگر دَر کردم.
“رمان؟ مگه بیکاری که رمان میخونی؟”
” این دری وریها چیه که تو میخونی؟ کتاب درسی هم نیست دلمون خوش شه!”
“همین رمانها رو میخونی که مغزت با این اراجیف پر میشه فاز اروپایی بودن برمیداری!”
خسته شده بودم، در واقعیت که زندگی چندان دلچسبی نداشتم، حداقل نمیگذاشتند در رمانها زندگی کنم و خوش باشم!
با خیال خامی که در رمان هیجان تجربه میکنم سرخوش شدم.
زندگی من همین گونه بود دیگر، همراه با شادیهایی کوچک به چشم هیچکس نمیآمد.