سپیدار آهی از سر استیصال کشید و گفت: _ گل بانو خانم از من متنفره همش میگه بابای قاتلت
به درک واصل شه گور به گور بیافته که تو رو انداخت تو دامن من اون از بهادرخان بی غیرت
که اسمش روم بود و منو نخواست اونم از سالارخان که تو این سالها کوچکترین
محبتی ازش ندیدم بارها بهم گفته مجبوری باهام ازدواج کرده و دوستم نداره.
سپیدار در حالیکه سعی می کرد تُن صدایش را پایین بیاورد، ادامه داد:
_ گل بانو اوایل به من میگفت “بدبخت!! فکر کردی سالارخان برات شوهر میشه؟!
اینا همینجورین خود اربابم دیدی بچه کم داره بخاطر اینه که فقط تا جوون هستن
مردانگی دارن الآن چند ساله ما مثل خواهر برادریم ” وقتی قیافهی متعجب یانار را دید،
نفسی تازه کرد و در ادامه گفت: _ولی اصلاً اون جوری نیست که گل بانو میگه
من که خیلی سر در نمیارم ولی خاله صدری ازم میپرسه که سالارخان
باهام چطوریه و چه رابطهای داریم…
قیمت۲۴۰۰۰