دانلود رمان افسونگری از جنس غم از رعنا خزاعی

دانلود رمان افسونگری از جنس غم از رعنا خزاعی
ژانر : عاشقانه،معمایی
خلاصه رمان افسونگری از جنس غم
طناز دختریه که سطح اجتماعی و زندگی متوسطی داره.عاشق پسر همسایه(فرزاد)میشه و با هم عقد میکنن و
خیلی هم از بودن با هم راضی بودن ولی به دلایلی و به درخواست فرزاد از هم جدا میشن و ..
دانلود رمان پایان آوریل
دانلود رمان خانه خدا سنگ است
بخشی از رمان
تا اسم امیرحسین اومد تمام تنم یخ کرد!هیچوقت دل خوشی ازش نداشتم.آدم عصبی بود و برای اینكه حرفشو
به کرسی بنشونه زمین و زمانو بهم میریخت. یادمه بچه که بودیم یه دفعه داشتیم باهم تو حیاط خونه عمه بازی
میكردیم؛ پسر همسایشونم با ما بود که اسمش مرتضی بود.مرتضی از سر بچگی با من مهربون بود و زود با من
صمیمی شد.یادمه وقتی یه پروانه گرفت و با کلی ذوق و شوق اومد بهم نشونش داد امیرحسین با یه آجر چنان تو
سرش زد که بنده خدا سرش شكست و با کلی داد و فریاد بردنش بیمارستان.از همون موقع بود که از امیرحسین
بدم اومد و یه ترسی ازش تو دلم نشست. بعد از اون قضیه من از ترس اینكه با آجر سر منم بشكنه هیچوقت
باهاش بازی نكردم و وقتی هم که بزرگتر شدیم زیاد باهم صمیمی نبودیم.نمیدونم حالا چرا میخواست بیاد
خاستگاری من؟من که هیچوقت روی خوش بهش نشون نمیدادم.شاید امیرحسین از بچگی به من علاقه
داشته؛حالاکه فكر میكنم میبینم شاید برای همینم سر مرتضی رو با آجر شكسته!درهرصورت دیوونست!محاله
زنش بشم.
بابام که تا حالا ساکت نشسته بود گفت:آره بابا؛برو حاضر شو الان دیگه میرسن.
من با اعتراض گفتم:کی اجازه داده بیان؟من که مخالفم.شمام خودتون جوابشونو بدید.من بیرون نمیام.
داداش امین که حسابی خوشحال شده بود خواست یه چیزی بگه که بابا بالافاصله گفت:
-مخالفت تو دلیلی نداره؛ امیرحسین پسر خواهرمه خوب میشناسیمش؛آدم زرنگیه؛ تو دبی یه شرکت تبلیغاتی
داره وضع مالیش خوبه؛ ظاهرشم که ایرادی نداره.هر دختری آرزو داره همچین شوهری داشته باشه.
من-از کی تا حالادخترا آرزوی شوهر دیوونه میكنن؟!
امین بلند خندید که بابام چپ چپ نگاش کرد و گفت:یعنی چی بهش میگی دیوونه؟!اون فقط یه کم ؛ کم
طاقته.همین.