دانلود رمان واژه مکرر عشق از فرشته اقیان

دانلود رمان واژه مکرر عشق از فرشته اقیان
ژانر : عاشقانه
خلاصه رمان واژه مکرر عشق
داستان دختری به اسم پریا که در هلند با پدر ومادرش زندگی میکنه وخواهرش در ایرانه یه روز که با دوستاش رفته بوده به
جنگل یه پیرمرد۵۰ ساله ای بهش میگه که تو باید بری به ایران ودر اون جا یه دختر مو قرمز شبیه خودت می بینی و..
دانلود رمان ویکار
دانلود رمان رگ پنهان
بخشی از رمان
خدایا کمکم کن.حاالا باید چکار کنم؟چطور می توانم بدانم راه قراباغ از کدام سو می باشد؟
صدای گروهی سربازاسب سوار که نزدیک میشدند،او را به خود اورد.به سرعت دریافت خطر نزدیک است بنابراین
سعی کرد خودش را پنهان کند ولی مردها او را دیده بودند و به سویش می امدند.نفس در سینه ی لیلی حبس
شد،چاره ای نداشت جز انکه ساکت همانجا بشیند.صورتش را پوشاند و سرش را به زیر افکند.سربازها در فاصله ی
چند متری از او پیاده شدند و یکی از انها به طرفش امد.
-سلام مرد جوان از کجا امده ای و به کجا می روی؟
لیلی ساکت ماندومرد مدتی مکث کرد و منتظر جوواب ماند ولی وقتی هیچ واکنشی از طرف او ندید.کنکجکاو به او
خیره ماند و رو به دیگر سربازان گفت:
-انگار کر و لال است.
-و شاید هم جاسوس باشد.نمی بینید چطور سر و صورتش را پوشانده است.
دست لیلی به ارامی به طرف خنجری که در زیر شال کمریش پنهان شده بود رفت.مرد که حاالا جلوی او ایستاده بود
-غریببه صورتت را به من نشان بده وگرنه…
قبل از انکه بتواند شال را از صورتش کنار بزندرلیلی با ضربه ای نابه هنگام او را از پا دراورد.هنوز دو سرباز دیگر از
حیرت بیرون نیامده بودند که روی اسبش پرید و از انها دور شد.حالا شال بطور کامل از چهره اش کنار رفته بود و
چند دسته از موهای بلند و شرابیش شلاق وار به صورتش می خورد.دو مرد که در تعقیبش بودند با تعجب به زن
بودن او پی بردند.یکی از انها خدش را به لیلی رساند ولی قبل از انکه بتواند او را از سب پایین بیندازد لیلی با فریاد
بلندی خنجرش را بالا برد و روی شانه اش فرود اورد و مرد مدتی بعد از اسب به زمین افتاد.حالا تنها یک سرباز در
تعقیبش بود.لیلی دندانهایش را از خشم به هم فشرد و گفت:
-نزدیک شو تا نشانت دهم با چه کسی طرف هستی!
مرد خندید،در حالی که لیلی سعی میکرد بر سرعت خود بیفزاید،تیری به ران اسب اصابت کرد و او را به شدت به
زمین زد.لیلی سعی کرد به سرعت از زمین برخیزد ولی سرد….