دانلود رمان اطلسی های خیس

دانلود رمان اطلسی های خیس
برای اندروید ،آیفون و تبلت
توسط: سمیرا ایرتوند
سبک رمان: عاشقانه
چکیده ای از رمان اطلسی های خیس
دکتر بهرادمعین باستان شناس معروفی که برای اثبات افسانه ی قدیمی به یک منطقه ی باستانی میاد اونجا با صنم همسر
سابق خواهرزاده ش کسری اشنا میشه و ناچارا باهم برخوردایی دارن، بهراد در پی کشف راز صنم اونو تحت فشار می ذاره
تا بفهمه چرا صنم شب ازدواجش از ارتباط با کسری خودداری کرده و ایا حرف هایی که پست سرش
گفته میشه حقیقت دارند یا فقط تهمتن.
دانلود رمان حسابدار زیبا
دانلود رمان خون بس
بخشی از رمان
خدا میدانست چقدر حرف زدن در برابر این مرد برایم سخت بود، حتی برای منی کهمن از حقم نمی گذرم .
یادگرفته بودم در هرشرایطی گلیم خودم را از آب بکشم. پوزخند گوشه ی لبش پررنگ تر شد
بدون شک کسی به این مرد گفته بود با اخم و پوزخند جذاب تر است ،والا اصرار به حفظ
این دوحالت در میمیک صورتش دلیلی نداشت .
حوصله ندارم واسه دختر بچه های احمق و زرزرو دل بسوزونم الانم اگه صدات زدم تا باهاتاون مرد
خیلی از تو کله گنده تره، یه اشاره کنه آدماش میفرستنت اونجایی که نباید، من
حرف بزنم واسه این نیست که دلم برات می،سوزه! بهم گفتن این اخطار و بهت بدم . دیگه خود دانی ..
آن لحظه دنیا برایم حکم مردابی پیدا کرد که نامردانه داشت مرا به داخل خود میکشاند و
بی توجه به تمام دست و پا زدن هایم هر لحظه بیشتر از قبل حس خفگی بهم دست پیدا میکرد .
-بحث پول نیست خانوم ، بحث آبروشونه و البته پسرشون ، می دونی بعد از حماقت تو
فکر نمی کنم انقدر بدبخت بیچاره باشن که این مهریه ی من بخواد ورشکستشون کنه .
پسرشون از خدا خواسته بهونه گیر آورد و رفت .
اینبار نوبت من بود که پوزخند بزنم .
-آبرو ..حاضرم شرط ببندم اون آدما نمی دونن آبرو رو چطور میشه نوشت .
عصبی شد.
-دخترجون…
دانلود رمان اطلسی های خیس سمیرا ایرتوند رایگان
از صدای تقریبا بلندش قدمی به عقب برداشتم.
-منم بخشی از اون آدمام و اتفاقا به آبروم خیلی اهمیت میدم ،در ضمن ….
جلوتر امد ،حالا در چند قدمی م ایستاده بود ، نفس های تندش روی صورتم می خورد،
نفسم حبس شد ، در حرکتی مچ دست راستم را اسیر دستانش کرد و فشار آرامی داد :
بی اراده نگاهم سُرخورد و روی دستم نشست ، هنوز رد رگ بربده م به وضوح مشخص بود ووقتی از آبرو حرف میزنی یه نگاهی به مچ دستت بنداز …
جای زخمش توی ذوق میزد .
خشن و جدی بود ، با اینحال بدون اینکه بترسم یا عقب نشینی کنم دستم را محکم کشید و دلیلش چیه ؟
در چشمانش زل زدم :
زندگیمون که سخت سرمونو بلند کنیم، کسی جرات نداشت پشت خونواده ی من تو بگهمتاسفانه پای
خونوادهی من وسط زندگی خصوصیت کشیده شده، یه گند زدی به مسائل خصوصی م به خودم مربوطه .
الان نقل محافل شدیم