دانلود رمان دژاوو  از نازیلا فردین فر

دانلود رمان دژاوو  از نازیلا فردین فر

دانلود رمان دژاوو  از نازیلا فردین فر

ژانر : عاشقانه،اجتماعی

خلاصه رمان دژاوو

میل به زندگی قوی ترین غریزه ی انسانه کافیه مرگ رو درست تو یک قدمیت ببینی اونوقته که به هر ریسمانی

برای ادامه ی نفس کشیدن چنگ میزنی و فکر کن که قلبت وسط راه زندگی تو اوج تلاش برای رسیدن به آرزوهات کم بیاره

و بخواد که کنار بکشه و تو مجبور بشی برای ادامه ی راه یه قلب عاریه ای برای خودت دست و پا کنی

من امیر حسین ام تو عالم بیهوشی یه قلب مهمون سینه ام شده که صاحبشو نمیشناسم

و ای کاش تا ابد نشناسمش ای کاش

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان بیوه برادرم

دانلود رمان بازگشت طیطو

بخشی از رمان

درمیانِ سپیدی برف ها در غریب ترین گوشه از زمین خدا در آخرین ایستگاهِ ساکنانِ روی زمین میان انسانهای دست از

دارِ دنیا کوتاه،روی پنجه ی پا نشسته بودم و انگشتان سر شده ام برای شاید هزارمین بار، روی خطوط حک شده بر سنگِ سیاه

رنگ پیش رویم حرکت میکرد . داشتم نام عزیزترینم را مشق میکردم حروف نام زیبایش را

لمس میکردم و لمس میکردم و لمس میکردم با تماشای نام زیبایش رفع دل تنگی میکردم دو هفته دوری و انتظار را

تالفی میکردم با لمسِ سنگ سردِ سخت میخواستم درد دوری را التیام ببخشم اما نمیشد نه ذره ای درد درون سینه ام کم

میشد و نه هرم آتشش کاهش مییافت خنک نمیشد این آتش درون سینه ام خنک نمیشد یک سال

بود که شعله ور شده بود هر روز بیش از روزِ پیش الو میگرفت و جانم را میسوزاند و هیچ چیز هیچ چیزدر این دنیا آب روی

این آتش نمیشد نه اشک، نه فریاد و نه به آغوش کشیدنِ این

رمان رایگان داژاوو نازیلا فردین فر

سنگ سیاه که هیچ شباهتی به آغوش امن او نداشت آغوشی که در کمال بی انصافی خیلی زود از من دریغ شد خیلی زود

نگاهم بالا رفت و به تصویرنازنینش رسید که در قلب سنگ جا خوش کرده بود به لبخند گرمش که حتی سردی سنگ را هم

نرم کرده بود به نگاهش که گویا مستقیم به چشمانم خیره شده بود و حرف ها با من دلتنگِ بی قرار داشت هنوز هم بلد

بود با چشمانش حرف بزند هنوز هم با اینکه دیگرنبود و ندا شتمش میشد با تماشای تصویرش کمی این تلاطم درون

سینه ام آرام بگیرد هنوز هم مرهم بود، گرچه نبودش درد بود و دستش از دنیای من کوتاه ،اما حتی خیالش میتوانست برای

من غرق شده در دریای غم، کشتی نجات باشد برای من از عالم و آدم بریده همین لحظات حضور در جوارش یک جور

دلخوشی و امید به زندگی بود حتی اینجا که بوی مرگ بیداد میکرد و نیستی بر هستی غالب بود

دقایق طولانی به تصویرش زل زدم و در دل گالیه کردم از سفر زود هنگامش گله کردم ..

 

امتیاز این رمان چند ستاره است ؟

امتیاز کل : 5 / 5. تعداد رای : 1

نظرهای کاربران

اولین نظر را در مورد این آهنگ شما ارسال کنین