دانلود رمان اوژن از مهدیه شکری

دانلود رمان اوژن از مهدیه شکری
ژانر : عاشقانه
خلاصه رمان اوژن
فرحان عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین میشه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر میکشه.
داستان از اونجایی تغییر میکنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره میخوره به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه!
جلوهی بهار یه دختر خاصه یه آقازادهی فراری و عصیانگر که دزدکی وارد خونهی فرحان میشه و فکر میکنه
چون فلجه نمیتونه بهش دستدرازی کنه اما گیر میفته و
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان خون بس
دانلود رمان عروسک ارباب
بخشی از رمان
وقتی زندگی به یک خط صاف تبدیل می شود! وقتی یک زندگی را با زندگی دیگر جایگزین میکنی!
وقتی دیگر حق انتخابِ گسترده ا ی نداری و جز چند راه محدود چیزِ بیشتری وجود ندارد!
وقتی نمی خواستی و شد وقت ی یک اتفاق صدای وِزوِز ی که قطع نمی شد ، نمی گذاشت تمرکز کنم.
چه ظهر مسخره ای !
فقط این ظهر نبود تمام روزها به همین منوال کثافت می گذشت.مگس سیاه رنگ به امیدی نامعلوم پشت شیشه ی پنجره بال و
رمان اوژن مهدیه شکری
پر می زد وزوز مگس کم شباهت به صدای دخترانه ای که
مدام کنار گوشم حرف می زد، نبود و بال و پر زدن مگس هم
شباهت عجیبی با روح گرفتار شده ی من داشت.مگر اینجا چند متر بود؟
صدای بر هم خوردن ماهیتابه ی ا قابلمه و کفگیر هم از سوی آشپزخانه اضافه شد.
اینهمه سر و صدا با این قفس سوت و کور تناسب نداشت.
صداهای مزاحم از هر طرف ، واگویه های ذهنی ام را تکه و پاره میکردند.
حرفها داشتم اما با خودم نه با دیگران نه با این صدای دخترانه یا آن مگس یا کسی که در حال گند زدن به آشپزخانه
ام بود با هیچ کس حرفی نداشتم فقط خودم با خودم زیاد حرف داشتم.
کلافه چشم از مگس و حیاط کثافت گرفته ی پشتش گرفتم و به سمت صدا چرخیدم.
زیرچشمی انگشتان رنگ پریده اش که آنها را در هم میپیچاند را دید زدم.
دستمال کاغذی که بین انگشتانش آن را مچاله می کرد ، در حال تجزیه شدن بود.
رنگ پریدگی دستان سفیدش نشان می داد ، قرص های آهن
رمان قبلیرمان بعدی