دانلود رمان آخرین سرو از زینب ایلخانی

دانلود رمان آخرین سرو  از زینب ایلخانی

دانلود رمان آخرین سرو از زینب ایلخانی

ژانر : عاشقانه،درام،هیجانی

خلاصه رمان آخرین سرو

سر فصل شروع هر دوره از زندگى ام همیشه با پاییز آغاز شده است…

این قرارداد طبیعی بین من و پاییز همیشگى است، روزی که به دنیا آمده ام نیز پاییز بود…

با پاییز عاشقی کردم، اصلا تمام اتفاقات و رویدادهاى مهم زندگی من نیز در پاییز رقم خورده است!

حتى شروع اولین فصل قصه زندگى ام در همین پاییز نگاشته شد…

سکانس فصل اول سناریوى من منظره ای از پاییز است، در هاله ای از غم

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان خون بس

دانلود رمان بیوه برادرم

بخشی از رمان

تصویر زنی به یكباره در ذهن و ضمیر خواننده نشانده مى شود که طفل خردش را چنان در آغوش تنگ می فشارد تا بلکه ذره ای از سوز جانکاه یک

غروب پاییزی را از اصابت با طفلش دور کند؛ حال و هواى آن لحظه آنچنان او را بیتاب کرده که بی اختیار و به تلخی فقط

می گرید…

بغضهای کشنده ای که سرانجام بعد از گذشت دور زمانى بس دور ، به مرز انفجار رسیدند و پس از آن موجی از سرشک خونبار را به مسند قدرت

نشاندند…

آن قدر تلخ گریستم …

آن قدر دیوانه وار دستهای سرد و بى رمقم را بر روی سنگ سرد گورش ساییدم و با سر انگشتانم خطوطی را که نام او را روی سنگ سخت حک

کرده بود نوازش کردم که ندانستم چه شد این چنین نا خودآگاه دلم خواست فریاد بکشم !

تا سوز دل آتش زده ام را قدرى التیام بخشم…

گریه ام که به هق هق تبدیل شد ، طفل کوچکم قدری ترسید.

رمان آخرین سرو زینب ایلخانی

معصومانه پیکر نحیفش را در آغوشم مچاله کرد و لب هاى کوچك سرخش

را بغض آلود جمع کرد،سرش را بوسیدم و براى اینکه آرامش كنم ،دست كوچكش را در دست گرفته و روى سنگ سرد گذاشتم؛

کمی متعجب شد ، ولى به سرعت آرام گرفت،همانطور که دست هایش را

روی سنگ مى كشیدم و زیر لب با لفظ كودكانه آنچنان که گویی از زبان

بچه با پدر سخن میگفت زمزمه کردم :

– بابایی ! بابا جون ! پاشو ببین ما اومدیم ،

بابا دلمون برات تنگ شده ،

بلند شو ببین ماهدیس اومده،

فربدت اومده ، بابا قهر دیگه بسه ما اومدیم منت كشى، اومدیم باهات آشتى کنیم ، بابا ببین ما بخشیدیم ،

 

قیمت۲۲۰۰۰

امتیاز این رمان چند ستاره است ؟

امتیاز کل : 0 / 5. تعداد رای : 0

نظرهای کاربران

اولین نظر را در مورد این آهنگ شما ارسال کنین