دانلود رمان قاصدک زمستان را خبر کرد از سپیده فرهادی

دانلود رمان قاصدک زمستان را خبر کرد از سپیده فرهادی
ژانر : عاشقانه،اجتماعی
خلاصه رمان قاصدک زمستان را خبر کرد
باران دختری سرخوش که بخاطر باج گیری و تصرف کلکسیون سکه پسرخاله اش برای مصاحبه از کار آفرین برترسال،
مردی یخی و خودخواه به اسم شهاب الدین می ره و این تازه آغاز ماجراست. ازدواجشان با عشق و در نهایت با
خیانت باران و نفرت شهاب به پایان می رسه، اما شش سال بعد، بیتا خواهرِ باران و شاهین برادرِ شهاب تصمیم
به ازدواج می گیرن و این شروع مصیبت زندگی باران و شهاب است!
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان اجبار هوس
دانلود رمان خانزاده مغلوب
بخشی از رمان
گوشی اش که زنگ خورد، محتاط و نگران آن را برداشت و نگاهش کرد …. امروز خیلی رفتارش عجيب شده بود …
زیر چشمی که مرا پایید سرم را برگرداندم و به فضای کافی شاپ چشم دوختم ، باید به یک شکلی حواسم را از او و تلفن حرف زدنش پرت می کردم …
جای جالب و قشنگی به نظر می رسید . موزیک لایت و بی کلامش هم حس خوبی داشت … خیلی وقت بود که
درست و حسابی بیرون نیامده بودم … این جور فضاها یک لذت ناب توی وجودم می ریخت … لذتی از روزهای خیلی خوب گذشته
سرم را به سمت بیتا چرخاندم و نگاهش کردم . هنوز هم خیلی آرام توی گوشی پچ می زد و من هیچ چیزی از صدایش نمی شنیدم …
از آن پچ پچ هایی که اگر خودم را هم می کشتم، جز زنگ سین و شین کلامش چیزی عایدم نمی شد …
رمان قاصدک زمستان را خبر کرد سپیده فرهادی
از همان بچگی همین طور موذی و تودار بود … برخلاف من … نگاه ممتد و مستقیمم را که دید صحبتش را کوتاه کرد و با دلهره پرسید:
چیز دیگهای هم می خوای؟ … نه .. همون بستنی کافیه عزیزم!سوییچ ماشین را روی میز به بازی گرفتم …
بالاخره دل از پچ پچ کردن کشید و گوشی اش را توی کیفش انداخت .. سر که بلند کردم، با لبخند گفت:
ادب حکم می کنه وقتی با یکی قرار داری گوشیتو سایلنت کنی و بندازیش توی کیفت و به گوشی من که روی میز بود اشاره کرد …
نگاهم را سمت گوشی برگرداندم و با بدجنسی گفتم. فک کنم یه ربعی هست که مستقر شدیم . شما دیر عمل کردی معلم اخلاق |