دانلود رمان مادام هل از منا معیری

دانلود رمان مادام هل از منا معیری
ژانر : اجتماعی،عاشقانه
خلاصه رمان مادام هل
زندگی کردن مثل پختن یک کیک اسفنجیه! دستورالعمل های زیادی داری،
اما در نهایت این خودت هستی که باید تجربه ی درست کردنش رو به دست بیاری.
باید دست هات رو به آشنایی آرد و تخم مرغ و وانیل ببری.
باید حواست به درجه ی فر، به اندازه ی قالب و مقدار مواد باشه .
دقیقا مثل وقتی که وارد زندگی میشی!
فکر میکنی همه چیز رو می دونی اما در نهایت باید تجربه هات رو کسب کنی
و پای انتخاب های غلط و درستت بمونی و پیش بری.
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان همخواب اجباری
دانلود رمان اردیبهشت
دانلود رمان جمجمه های بی مغز
دستش را مقابل صورت گرفت و چندین بار تکان داد تا خاکی که از ورودشان در هوا پراکنده شده بود را دور کند…
آقای خالقی پشت سرش بود…مستاجرش رفته و یک مدت کوتاهیه خالی مانده…
بی توجه به کارتن های بی سرتهی که این طرف و آن طرف ریخته بود زمزمه کرد…
بارو همان سلام به گویش ارمنی بود…جدی پدرش از مردم آرمانه بود….
با آن که نسل های بعد از او مسلمان شده بودند اما هنوز آدابی بینشان بود که باید رعایت میشد…
یاد مادر بزرگش افتاده بود…اولین کلامش بعد از ورود به هر مکانی همین بود…بارو…
صدای ریختن تخته ها باعث شد به عقب برگردند…آقای خالقی کتش را تکاند….
مادر بزرگ خدا بیامرزت اینجارو داده بود اجاره ….پولش هم ماه به ماه میرفت به حساب….از نبود مستاجر با خبر نبودم….
بله. حالا من باید چیکار کنم؟ ملکی که الان توش ایستادیم، سال ها قبل یه
شیرخوارگاه و مهدکودک بوده. خانم دکتر رو همه می شناختن. صاحب و مالک
اینجا بوده خدا رحمتش کنه. پدرم تا زنده بود ازش به احترام یاد می کرد.در اتاق
بعدی را باز کرد. یک طرف دیوار کاشی های رنگی داشت و پنجره های باریک و بلند.
چند لحظه کافی بود تا در ذهن بازسازی اش کند. نیمی از دیوار را آبی تیره می کرد.
گلدان های زرد روشن و پرده های تور سفید. جان می داد برای روزهای بلند تابستان.