دانلود رمان دلبر سابق ناشناس

دانلود رمان دلبر سابق ناشناس
ژانر : عاشقانه
خلاصه رمان دلبر سابق
وقتی مطمئن شـدم پسر خان خـوابیـده، خـواستم لباسم رو عوض کنم که یهویی در باز شـد و
یه مرد داخل شـد. ترسیـده پشت کمد قایم شـدم، چشم هام چیزی رو که مـیـدیـد باور نمـی کرد.
اونم انگـار منو دیـد عصبی به سمت یورش آورد. – تـو این جا چه غلطی مـی کنی؟
روسپی گری هاتـو کردی و برگشتی …
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان ارباب شاهین
دانلود رمان همخواب اجباری
تـوی عالم خـواب وبیـداری بودم که حس کردم دستم از جا کنده شـدم همزمان درد
بوی تـوی موهام حس کردم ناخـوداگـاه از حنجره ام دادی بلند شـد لبام رو گذاشتم روی هم…
چشم هام باز شـد.. پرت شـدم روی زمـین اصلا درک نمـی کردم که چی شـده بود!؟؟
گریه ام بلند شـد چشم های اشکیم رو بالا اوردم و به مهراد چشم دوختم عین وحشی ها
بهم زل زده بود قلبم فشرده شـد.. لبم رو زیر فرستادم صدای داداش بلند شـد.. –
بهت خـوش گذشتـه فاسد هی هیچی نمـی گم انگـار جا خـوش کردی… گمشو وسایلت رو جمع کن.
از اینجا گورت رو گم.. دیشب تکرار نمـیشـه عین چی خـودت رو زده بودی به موش مردگی –
…حالا گمشو بیرون زود باش موش مردگی تموم شـد از درد تـوی خـودم جمع شـدم هق هق ام اوج گرفت..
لبم رو زیر دندون فرستادم… سکوت کرده بودم حرفی نمـی تـونستم بزنم شک زده بودم…
تا اینکه مهراد عصبی شـد بازوم رو گرفت تـوی مشتش و دستم رو فشار داد منو بلند کرد
-من وقتی حرف مـی زنم بایـد همون موقع عمل کنی اینجا نشین فقط منو نگـاه کن حالیتـه!!!
بایـد خـودت رو گم و گور کنی… نمـی خـوام اینجا باشی..
نمـی ری خـودم مـی برمت.. نه نبایـد این اتفاق مـی افتاد با التماس گفتم :
تـو رو خدا مهراد این کـار رو با من نکن بذار کنار ماهان باشم تـورو خدا..
بذار بچم پیشم باشـه.. با تشر زد تـوی دهنم..
-هیس بچم بچم نکن من مـی دونم با تـو ها.. این بچه برای منه فقط برای من..
اون زمان بایـد مادر مـی بودی براش نبودی الانم مـی دونم برای چی اومدی اینجا..
برای اینکه نون نداری بخـوری اومدی گدایی
رمان قبلیرمان بعدی