دانلود رمان سنگ هم خواهد شکست از شراگیم وزاهده

دانلود رمان سنگ هم خواهد شکست از شراگیم وزاهده
ژانر :عاشقانه
خلاصه رمان سنگ هم خواهد شکست
دختری به اسم تاراست که تو ۱۷سالگی پدر خلافکارش
توسط پلیسا کشته میشه رئیسباند قاچاق میخواد این دخترو به یه فرد هوسباز لاشی بفروشه
اما چون پسرمغرور وخشنش عاشق تاراست اونو پیش خودش نگه میداره
هفت سال ازاین ماجرا میگذره اراد وحشی ویخی همچنان دیوانه وار عاشق تاراست اما
غرورش اجازه ی ابراز نمیده و فقط زیرپوستی محبت میکنه تا اینکه با چندین برخورد اتفاقی تارا دلشو
به دانیال غیرتی و شوخ طبع میده درست وقتی به خودش اعترافمیکنه عاشقه که میفهمه دانیال
دانلود رمان معشوقه جذاب ارباب
دانلود رمان کد آبی
بخشی از رمان
توي خیابونا راه میرفتم دستامومشت کرده بودم؛ آستینموبه صورت خیسم کشیدم ازروبروشدن باایرج خیلی
میترسیدم مطمئن بودم زندم نمیزاره،خیابوناکم کم خلوت میشد صداي شرشربارون باصداي رعدوبرق باعث
میشدبیشتربترسم وسط بلوارروي چمناي خیس نشستم، لباسم خیس بودوبه بدنم چسبیده بودآرنج لباسمم پاره شده
بود یه فکراحمقانه به ذهنم رسیدیابایدباایرج روبرومیشدم کتک وشکنجه زیردست اونوتحمل میکردم یامیتونستم آره
مسلماٌمیتونستم بایدمیتونستم،دیگه تحمل ندارم به سختی ازجام بلندشدم
برقی خیابوناروروشن کرده بود بعدازچندثانیه باشنیدن صداي رعدوبرق دستمومحکم روگوشام فشاردادم
مثل کسی که توخواب داره راه میره بی هدف به سمت جلومیرفتم احساس میکردم نوك انگشتام بی حس شده
به پل هوایی رسیدم،باقدم هاي لرزان ازپله هاي فلزي بالارفتم کناردیواره ش ایستادم،به پایین نگاه کردم آسفالت روي
جاده سیاه ترازهمیشه بنظرم میرسید دوباره صدا
رعدوبرق اومدومن بیشترنگران شدم نرده ي کنارپل حدودنیم متربود روي پل نشستم
اشک وبارون باهم ازروي گونم میچکید ترسیده بودم ولی بافکرکردن به ایرج ترسموپس زدم فکراینکه تاحالاهمه
چیزوفهمیده بیشتربهم انرژي
میداد دوباره ایستادم چشماموبستم،قلبم تندبه سینم میکوبیدو نمیتونستم خوب نفس بکشم دستموروي نرده هاي یخ زده
ي پل گذاشتم حس میکردم سبک ترازهمیشه آم خواستم خودموپرت…